بیگاری 1 - محرم اسرار
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
محرم اسرار
درباره‌ی وبلاگ

به نام خدا سلام اینجا رو ساختم که از دلم برای دیگران و برای خودم بنویسم. امیدوارم دلنوشته‏هام تو اینجا مورد پسند دوستانم باشه. امیدوارم اینجا سکوی پرتابم به سوی شروع موفقیت‏های روز افزونم باشه.
موسیقی وبلاک
"
امکانات وب

بازدید امروز:84
بازدید دیروز:12
کل بازدیدها:317723

به نام خدا

 سلام

 من زیاد به اداره پست منطقه‌مون می‌رفتم. یعنی خونواده نامه‌ای می‌خواستن پست کنن، کنکوری ثبت نام کنن و... . می‌گفتن:"پارسا(شما تصور کنین اسم واقعیم رو می‌گن) برو اداره پست و این نامه رو پست کن. پارسا برو دفترچه کنکور برای آبجیت بگیر و... ."

خلاصه؛ یه مدتی انگار پاتوق من اداره پست شده بود :دی. البته خودمم این مدل کارا رو دوست داشتم و با اکراه نمی‌رفتما. یه بار شناسنامه‌ی خودم و مامان و می‌برم اداره پست فرم‌ها رو می‌گیرم. بعد فرم‌ها رو پر می‌کنیم و بالاخره ما هم درخواست کارت ملی رو می‌دیم.  یه بار هم برای ثبت نام موبایل می‌رم  و...

 خوب یادمه تو اون زمان سر اداره پستی‌ها حسابی شلوغ بود و همزمان هم کارت ملی ثبت نام می‌کردن و هم موبایل. هم پست نامه و...

 تو همین رفت و اومد‌ها بودم که یه دفعه مسئول باجه اداره پست بهم می‌گه:" بیا اینور کارت دارم "

من و می‌گی، هزار جور فکر کردم که ممکنه چی‌کارم داشته باشه. بالاخره می‌رم اون ور پاچال :دی تا ببینم چی‌کارم داره. بعد رئیسش رو صدا می‌کنه. می‌گه: آقای... این پسر می‌بینی؟. این یه پسر خوب و مودب و ...( حساب هندونه‌ی شب چله زیر بغلم می‌ذاره :دی) ازش می‌خوام یه مدتی بهمون کمک کنه انشالله جبران می‌کنیم .
من و می‌گی؛ تا اینو می‌شنوم از درون خیلی خوشحال می‌شم. اما به روی خودم نمیارم :دی. با خودم فکر می‌کنم، پسر این می‌تونه مقدمه‌ای باشه برای پیدا کردن کار و... از این فکرای رویایی نبود که به ذهنم نیومده باشه.

 خوشحال می‌شم و دست رد به سینه‌شون نمی‌زنم. با ثبت نام کارت ملی شروع کردم و با ثبت نام موبایل ادامه دادم

البته من هر روز نمی‌رفتم اونجا.

اما تو این مدت که پاره وقت می‌رفتم هم چیزای جالبی فهمیدم.

یکی اینکه وقتی شماره‌ موبایل‌ها برای متقاضیا صادر می‌شد، همه شماره ها پشت سر هم بود. یعنی اگه اولین شماره به فرض بود 09123456787 شماره بعدی می‌شد 09123456788 و شماره بعدی می‌شد 09123456789 و همین طور می‌رفت بالا
منم که تا هر کجا ترتیبی خاص رو می‌دیدم کنجکاو می‌شدم، ترتیب اینا رو دنبال می‌کردم و بعد می‌دیدم ا !!!!!!! یکی دو شماره جا افتاده . یکم که با خودم فکر کردم دیدم تنها دلیل منطقی اینه که این شماره‌های جا افتاده شماره‌های رند و میلیونی هستن که قراره بعداً فروخته بشن

همین‌طور روزها رو یکی دو تا در میون می‌رفتم اداره پست، تا دیدم الان نزدیک به بیش از نیمی از ساله دارم برای اینا کار می‌کنم و اینا هنوز بهم هیچی ندادن و بجز قول الکی.

پس، مدتی نرفتم اما دیدم همون پاچال‌داره بهم زنگ می‌زنه و می‌گه بیا کمک.  (اون موقع‌ها هنوز خیلی خجالتی بودم و تو رودربایسی گیر می‌کردم و می‌رفتم اما بالاخره گفتم که اگه باهام قرار داد ببندین می‌تونم بازم در خدمتتون باشم. اونا هم هیچی نگفتن و منم بدون اینکه یه قرون گرفته باشم ازوشن خداحافظی کردم. )

یه سال از این ماجرا گذشت و دوباره تلفن زنگ زد و دوباره پاچال‌دار اداره پست بود. یه جوری ازم دعوت کرد که فکر کردم الان می‌خواد استخدامم کنه. با عجله رفتم. رفتم دیدم یه دختره رو آوردن داره بهشون کمک می‌کنه. منم رفتم وردست دختره  و فهمیدم اونم مثل من هست و داره همین‌طوری کمک می‌کنه. البته بهش قول داده بودن که قراره یه دفتر خصوصی همین اطراف زده بشه و بره اونجا. به منم قول دادن یکی دیگه هم می‌خواد یه دفتر بزنه و تو رو بهش معرفی می‌کنیم

 دختره بهم پاچال‌داری رو یاد می‌ده که... 
اما قسمتتون نشه گیر این مدل پاچال‌دارهای اداره پست بیفتین .
روز‌ها گذشت و گذشت تا اینکه کم کم گذاشتن منم برم پشت پاچال و نامه بگیرم و وزن کنم و تو سیستم وارد کنم و از این کارای کامپیوتری

دومین چیز جالب پشت پاچال بود. وقتی که اجازه پیدا کردم برم پشت پاچال و نامه بگیرم و تو سیستم وارد کنم. فهمیدم باید برای نامه‌های پیشتاز و سفارشی که تو سیستم وارد می‌شه قبض صادر کرد.  اگه بخواین مطمئن‌تر نامه بفرستین باید دو قبضه می‌کردین. این دو قبضه کردن قیمت رو بالاتر می‌برد.

 
به خاطر سود بیشتر پاچال‌دار اداره‌ی پست بهم می‌گفت همه رو دو قبضه بزنم. حتی اگه مشتری چیزی نمی‌گفت. چه آدم نامردی بوده :دی
خدایا منو ببخش.

 

باز به خاطر این قول‌ چند ماه دیگه براشون کار کردم و فهمیدم که دفتری درکار نخواهد بود. اما خدا رو شکر دفتری که به اون خانم قول داده بودن زده شد.

 

دیدم نه بابا اینجا برام نون آب نمی‌شه برای همیشه ازشون خداحافظی کردم و پشت سرم رو هم نگاه نکردم.

خوشبختانه به قولی که به اون دختر دادن عمل کردن و تو دفتر پستی استخدام شد. البته با حقوث 70 تا 80 تومن.

اما من دیگه تا الان حتی از کناز اون اداره پست هم رد نشدم. خدا بگم بووووووووووووووووق شون کنه

این بود بیگاری 1

 


[ جمعه 90/11/14 ] [ 9:0 عصر ] [ پارسا زاهد ] [ نظرات () ]
اوقات شرعی
نویسندگان
آخرین مطالب
پیوندهای دوستان